چگونه هدف خود را پیدا کنیم ؟

خیلی از آدمها بدون اینکه هدف مشخصی داشته باشند، فقط عمر میگذرانند و وقت و انرژیشان را به باد فنا میدهند. عدهای از سرگردانهای بیهدف شاید تا ۵۰ سالگی هم نفهمند که چه عمر درازی را به پوچی هدر دادهاند. اما عدهی دیگری هم هستند که چون هدف زندگیشان را پیدا نمیکنند، حسابی آشفته و بدحال هستند و از اینکه زندگی بیهدفشان، هیچ مفهوم خوشایندی ندارد، به شدت خسته شدهاند.
بخشی از این مشکل به خودِ مفهوم “هدف زندگی” برمیگردد. این مفهوم برای خیلی از ما یعنی اینکه هر کداممان برای هدف والایی زاده شدهایم و ماموریت کیهانیمان این است که به دنبال هدف نوشته شده در طالعمان بگردیم. این دقیقا همان طرز فکری است که توجیه میکند مثلا فلان سنگ، خاصیت ماوراءالطبیعه دارد یا مثلا عدد شانستان ۳۴ است، اما فقط در روزهای پنجشنبه یا زمانی که ماه، قرص کامل باشد.
بگذارید حقیقت را برایتان روشن کنم. ما برای مدت نامعلومی قرار است روی این کرهی خاکی زندگی کنیم. در طول این مدت، کارهای زیادی انجام میدهیم که بعضیهاشان باارزش و بعضی دیگر بیارزش هستند. کارهای باارزش به زندگیمان معنی و شادی میبخشند و کارهای بیارزش، اساسا فقط وقتکُشی هستند.
چگونه هدف خود را پیدا کنیم
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در برهه ای از زندگی تان بی هدف باشید، ندانید کدام کار درست است، دقیقا چه کاری باید انجام دهید و چه هدفی باید انتخاب کنید و در کل اینکه به دنبال پیدا کردن هدف باشید، این طبیعی است و ممکن است برای هر کسی پیش بیاید، به همین خاطر این بار می خواهیم به این بپردازیم که چگونه هدف خود را پیدا کنیم البته منظورمان هدف های خوب و با ارزش است.
تقسیم بندی اهداف
می توانیم اهدافمان به دو گروه کلی تقسیم کنیم:
– اهدافی که نیازی را برطرف می کند و ما برای رفع آن نیاز باید آن هدف را انتخاب کنیم. مثل داشتن یک سرپناه.
– اهدافی که خواسته ای را برطرف می کند و ما دوست داریم که آن هدف را انتخاب کنیم. داشتن یک خانه ی بزرگتر.
بین نیاز و خواسته چه تفاوتی وجود دارد؟
فرض کنید شخصی مجبور است برای رفتن به محل کار خود، هر روز صبح زود از خواب بیدار شود، زیرا فاصله خانه تا محل کارش زیاد است و زمان زیادی را هم باید برای رسیدن تاکسی یا اتوبوس در نظر بگیرد، این شخص اگر یک ماشین شخصی داشته باشد خیلی زودتر و در زمان کمتر و با هزینه بسیار پایین تر می تواند به محل کار خود برود.
با داشتن ماشین می تواند خانواده اش را به گردش ببرد و از طرفی هم می تواند با ماشین کار کند و یک کمک خرجی هم برایش باشد، بنابراین تصمیم می گیرد هر طور که شده یک ماشین بخرد زیرا داشتن ماشین برای او یک نیاز است.
اگر یک پراید هم بخرد نیازش برطرف می شود و با همان پراید می تواند زودتر به محل کارش برسد، خانواده اش را به تفریح ببرد، با مسافر سوار کردن یک درآمد دومی هم داشته باشد.
اما شخص دیگر ممکن است نیازی به داشتن ماشین نداشته باشد و فقط به این دلیل که دوست دارد یک ماشین داشته باشد آن را بخرد، یعنی ماشین برای او یک خواسته است نه یک نیاز.
زمانی که هدفی نداریم و حتی نمی دانیم چگونه هدف خود را انتخاب کنیم ، یکی از بهترین روش ها این است که ابتدا نیازهایمان را در نظر بگیریم و آنها را بنویسیم و اهدافی را انتخاب کنیم که آنها را برطرف کند سپس به دنبال اهدافی باشیم که خواسته قلبی مان است.
در ادامه به چند روش دیگر می پردازیم که ساده اما در عین حال قدرتمندند.
روش سوال پرسیدن
مغز ما از نظر کارکرد به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم می شود، بخش ناخودآگاه بسیار قدرتمندتر از بخش خودآگاه است و از زمان تولد تا لحظه مرگ تمام اطلاعاتی که به دست می آوریم در آن ذخیره می شود و علاوه بر اینها به یک قدرت مافوق بشری هم متصل است که عده ای آن را هوش جمعی نامگذاری کرده اند، عده ای به آن کائنات می گویند و حتی نامهای دیگر.
جواب هایی که ذهن ناخودآگاه مان می تواند به سوالات ما بدهد بسیار عمیق تر و باارزش تر است، بنابراین یکی از بهترین روش ها وقتی نمی دانیم چگونه هدف خود را پیدا کنیم این است که جواب را از ذهن ناخودآگاه بپرسیم.
برای اینکار دو روش وجود دارد.
اول) سوال را آنقدر از خود بپرسیم تا ذهن ناخودآگاه مان جواب آن را پیدا کند و تا زمانی که به جواب سوال نرسیدیم به سوال کردن ادامه دهیم.
دوم)چندین بار سوال را از خودتان بپرسیم یا حتی جایی یادداشت کنیم و بعد رها کنیم تا ذهن ناخودآگاه در زمان مناسب جواب را به ما نشان دهد.
خود من شخصا روش دوم را دوست دارم و چون در بیشتر مواقع به جواب میرسم، من از این روش برای پیدا کردن هدف ، یا هر سوالی که داشته باشم، استفاده می کنم و حتی اگر بخواهم کاری انجام دهم که ذهن ناخودآگاهم برای انجام آن کار مقاومت می کند، از این روش استفاده می کنم از آنجایی که خوب جواب گرفتم دوست داشتم که شما هم حداقل یک بار امتحان کنید، البته این روشی که برای خودم درست کردم شاید کمی سخت به نظر برسد ولی چون نتیجه ی خیلی خوبی گرفتم، به انجامش می ارزد.
سوالم را مثلا چگونه هدف خود را پیدا کنیم یا هر چیز دیگری که باشد روی تخته وایت برد یا کاغذ A4 می نویسم و در جایی قرار می دهم که جلوی چشمم باشد.
سپس هشدار دهنده موبایلم را تنظیم می کنم که راس هر ساعت آلارم دهد، یعنی از 9 صبح شروع می کند راس هر ساعت هشدار می دهد، ساعت 9 یکبار، ساعت 10، 11 تا ساعت 18 یا همان 6 بعد از ظهر.
به محض اینکه موبایلم هشدار می دهد، اگر شرایط مناسب باشد بلند می شوم و یک حس خوبی می گیریم و شروع می کنم 100 بار این سوال چگونه هدف خود را پیدا کنیم را از خودم می پرسم، اگر امکانش نباشد در ذهنم انجام می دهم.
با اینکار در طول روز 1000 بار آن سوال را از خودم پرسیده ام، معمولا از 3 روز تا یک هفته این کار را هر روز و بدون وقفه انجام می دهم و بعد از یک هفته رهایش می کنم و دیگر انجامش نمی دهم و حتی سعی می کنم به آن فکر هم نکنم. اگر 3 روز اینکار را انجام دهم یعنی 3000 بار این سوال را از خودم پرسیدم و اگر یک هفته باشد یعنی 7000 بار سوال را از خودم پرسیدم.
اگر ذهن ناخودآگاهم بخواهد مقاومت کند با این حجم سوال پرسیدن، آن مقاومت به راحتی شکسته می شود و به دنبال جواب سوالم می گردد و در بیشتر مواقع تقریبا همیشه جواب های باارزشی پیدا می کند.
اگر به دنبال این هستید که بدانید چگونه هدف خود را پیدا کنیم ، این روش یکی از چندیدن روشی است که خیلی خوب جواب می دهد
Error: Service usage limit reached. Please wait a while and try again.
دیدگاهتان را بنویسید